قلیان یا قلیون یا غلیون یا غلیان؟ کدام املا درست می باشد؟ املای صحیح این واژه « غلیان » می‌باشد ولی نوشتن آن به صورت « قلیان » به حدی رایج است که اگر بخواهید آن را درست بنویسید باید برای همه توضیح بدهید.

مترادف و معادل واژه غلیان:

  • انفجار
  • جوش
  • جوشش
  • جوش وخروش
  • جوشیدن
  • هیجان

معنی غلیان در لغتنامه دهخدا

غلیان. [ غ َ ل َ ] (ع مص ) جوشیدن. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (غیاث اللغات ). جوشیدن دیگ و جز آن:

زآنکه گردشهای آن خاشاک و کف
باشد از غلیان بحر باشرف

مولوی (مثنوی ).

|| (اِمص ) جوش. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جوشش. غلیان ، حالت مایعی است که بر اثر حرارت شروع به تبخیر میکند، چنانکه مایع حرکت میکند و صدایی از آن بسبب صعود حبابهای بخار از قسمت مجاور کانون حرارت بسطح مایع، به گوش میرسد.

  • به غلیان آمدن ؛ جوشیدن.
  • || مجازاً بمعنی شوریدن. هیجان عمومی. جوش و خروش.
  • غلیان دم ؛ فشار خون. دمش خون : و البطیخ الاخضر بنفسه یسکن غلیان الدم. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ).
  • نقطه ٔ غلیان ؛ نقطه ٔ غلیان هر مایع درجه ٔ حرارتی است که در آن درجه شروع به غلیان میکند.
  • || سوزش. میل بسیار داشتن. شیفتگی و ناشکیبایی. (دزی ج ۲ ص ۲۲۵).

غلیان. [ غ َل ْ /غ ِل ْ ] (اِ) لفظ غلیان بمعنی حقه استعمال شود، چرا که آب حقه بسبب کشیدن به جوش می آید. بعضی غین را به قاف بدل کرده قلیان به کسر قاف خوانند، و بعضی گویندغلیان به فتح اول و دوم لفظ عربی است بمعنی جوش ، دراین صورت به فتح اول باید باشد و فارسی زبانان بجهت تخفیف لام را ساکن کنند. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ).نارجیله. ارکیلة. (المنجد ذیل نرجل ).

آلتی که در آن آب ریخته و تنباکو را با آن مانند چپق میکشند. (ناظم الاطباء) : و شغل صاحب جمع مزبور آن است که آنچه اجناس که متعلق به شربتخانه است که تحویل او شود، ظروف طلا و نقره و چینی و کاشی و غیره ، اسباب غلیان و هلیله… است. (تذکرة الملوک چ ۲ ۱۳۳۲ ص ۳۳).
پر ز دست خویش چون غلیان کدورت میکشم
همدمی کو تا ز خود دود دلی خالی کنم

محسن تأثیر (از آنندراج )

معنی قلیان در لغتنامه دهخدا

قلیان. [ ق َل ْ ] (اِ) غلیان. رجوع به غلیان شود.
– قلیان بردار ؛ خدمتکاری از مقربان که قلیان بردارد. (لغت محلی شوشتر ذیل رسم ).
– قلیان شوی ؛ چوبی بر سر آن دسته ریسمان پشمین کرده که درون کوزه یا شیشه ٔ قلیان را شویند.مفتولی و بر سر آن مقداری موی اسب که در میان کوزه ٔقلیان گردانیده جرم آن شویند.

قلیان. [ ق ُل ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد. بخش حومه ٔ شهرستان سنندج، واقع در ۱۱هزارگزی شمال سنندج و ۲ هزارگزی خاور شوسه ٔ سنندج به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنه ٔ آن ۱۱۰ تن آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، توتون، لبنیات. و شغل اهالی زراعت و گله داری است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).

قلیان. [ ق َل ْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، در ۴۲هزارگزی جنوب الیگودرز، کنار راه مالرو چال به سکانه. سکنه ٔ آن ۱۷ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

[mc4wp_form id="517"]

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)