منتها یا منتهی کدام درست؟ چه تقاوتی بین منتها و منتهی هست؟ شاید شما هم در مورد نوشتن منتها یا منتهی دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد، املای صحیح این واژه به معنا و مفهومی که شما مد نظر دارید بستگی دارد.
اگر منظور شما «اما »، « لیکن » و « ولی » باشد املای آن « منتها » میباشد، اما گر منظور شما « آخر » یا « مختوم » است املای آن « منتهی » است.
مترادف و معادل منتها:
- اما
- لیکن
- ولی
- آخر
- انتها
- پایان
- درنهایت
مترادف و معادل واژه منتهی:
- مختوم
- منجر
- پایان
- انجامیده
- پرداخته
- پایان رسیده
معنی منتها در لغتنامه دهخدا
منتها. [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) چیزی به پایان رسیده. (آنندراج ). || آخر. آخرین. پایان. حد ونهایت. انجام و عاقبت. (از ناظم الاطباء). انجام. فرجام. کران. کرانه. بن. تک. ته. سر. انتها. غایت. مقابل مبتدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
فضل ترا همی نبود منتها پدید
آن را که از شماره برون شد چه منتهاستفرخی
ترکیبات منتها در لغتنامه دهخدا
- از مبداء تا منتها ؛ ازاول تا آخر و از آغاز تا انجام. (ناظم الاطباء).
- به منتها رسیدن ؛ به پایان رسیدن.
- به منتهای چیزی رسیدن ؛ به انجام چیزی رسیدن. (ناظم الاطباء).
- بی منتها ؛ بی نهایت. بی پایان. بی حد. بسیار : مالی سخت بی منتها و عظیم بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۲۶۰).
- تا منتها : تا آخرین درجه
- منتها درجه ؛ آخرین درجه. (ناظم الاطباء).
- منتهای مقصود و مراد ؛ نهایت مقصود و مراد و آخرین مقصود و مراد. (ناظم الاطباء).
- به منتهای مراد و به غایت مقصود.ابن یمین.
- منتهای هر چیزی ؛ نهایت و پایان آن چیز و جایی که آن چیز به انجام رسیده وتمام می گردد : از ابتدای آفرینش تا منتهای عالم به یک نفخه ٔ اسرافیل همه در بسیط قیامت حاضر کند. (کشف الاسرار ج ۲ ص ۵۲۷).
- نامنتها ؛ بی منتها. بی پایان. بی نهایت.بی حد.
- منتهای مراتب ؛ تکیه کلام است و در نتیجه گرفتن یا استثنا کردن به کار می رود.
معنی منتهی در لغتنامه دهخدا
منتهی. [ م ُ ت َ ها ] (ع ص ) به پایان رسیده و پرداخته و انجام داده و به آخر رسیده. (ناظم الاطباء).
|| (اِ) نهایت. گویند: هو بعیدالمنتهی. (از اقرب الموارد) : و اءَن َّ اًلی ربک المنتهی. (قرآن ۴۲/۵۳).
– سدرةالمنتهی . رجوع به سدره شود.
منتهی. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) به انتها رسیده و به انجام رسیده. به پایان رسیده. تمام شده. محدودشده و منقطعشده و فارغ شده و موقوف شده. (از ناظم الاطباء). ج ، منتهون.
– منتهی شدن ؛ به پایان رسیدن. به فرجام آمدن. انجامیدن. فرجامیدن. رسیدن به غایت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
– منتهی گردیدن ؛ منتهی شدن : هرچه ادراک او بدان منتهی گردد غایت ادراک او بود نه غایت واحد. (مصباح الهدایه چ همایی ص ۱۸).
|| به انتها رساننده و به انجام رساننده. (ناظم الاطباء).
|| بازایستاده. بازایستنده : اًنما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکراﷲ و عن الصلوة فهل أنتم منتهون . (قرآن ۹۱/۵).