شاید شما هم در مورد نوشتن رقیب یا رغیب دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد، املای صحیح این واژه « رقیب » می‌باشد و « رغیب » املای اشتباه است.

رقیب

  • حریف
  • مدعی
  • معارض
  • هماورد
  • هم چشم
  • موکل
  • مراقب
  • نگهبان
  • همرزم

رغیب

واژه « رغیب » هم خانواده « راغب »، « ترغیب » و « رغبت » می‌باشد و معنا آن:

  • دوستار
  • خواهنده
  • خواهان
  • مطلوب
  • پسندیده

معنی رقیب در لغتنامه دهخدا

رقیب. [ رَ ] (ع ص ، اِ) نگهبان. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از صراح اللغة) (السامی فی الاسامی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). نگاهبان. (دهار) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص ۵۳). حافظ. حارس.(از اقرب الموارد).

نگاهبان برهر چیزی. نگاهبان. ج ،رُقَباء. (مهذب الاسماء). حافظ و نگهبان باشد. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). حارس. (یادداشت مؤلف ). پاسبان. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (دهار).

مراقب : هو رقیب نفسه ؛ یعنی انتقاد می کند از اعمال خود و راهی برای انتقاد مردم باقی نمی گذارد. (از اقرب الموارد):

خامه ٔ مارپیکرش باد رقیب گنج دین
مهره ٔ زهره در سرش درد و دوای ایزدی

خاقانی

معنی رغیب در لغتنامه دهخدا

رغیب. [ رَ ] (ع ص ) مرد بسیارخوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). پرخوار. اکول. اکال.

|| شتر بسیارشیر بسیارنفع. ج ،رِغاب.

|| حریص و آزمند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آزمند. آزور. حریص. طامع. طماع. (یادداشت مؤلف ). رغبت کننده. (غیاث اللغات ).

|| فراخ شکم از مردم و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). فراخ شکم. (مهذب الاسماء). فراخ درون. (یادداشت مؤلف ).

|| سیف رغیب ؛ تیغبسیارآب عریض رخسار.

|| حوض رغیب ؛ حوض فراخ. کذلک سقاء رغیب ؛ مشک فراخ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). واسع. پهناور. فراخ. (یادداشت مؤلف ).

|| واد رغیب ؛ رودبار کلان و فراخ بسیارآب بردار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).

رغیب. [ رِغ ْ غی ] (ع ص ) مرد بسیارخوار و حریص و آزمند. برای مبالغه تشدید گرفته است. (از ناظم الاطباء).

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

[mc4wp_form id="517"]

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)