شاید شما هم در مورد نوشتن ملا عام یا ملع عام دچار شک شوید که کدام املا درست می باشد، املای صحیح این واژه « ملا عام » می‌باشد و نوشتن به صورت « ملع عام » نادرست است.

ملا عام به معنی: در معبر، در کوی و کوچه، پیش همه، جلوی چشم مردم و… می‌باشد. زمانی که یک عمل به صورت علنی جلوی چشم همگان انجام شود میگویند در ملا عام انجام شده است.

مترادف و معادل واژه عام:

  • همگان
  • همه
  • عمومی
  • کلی
  • همگانی
  • عامی
  • عمیم
  • فراگیر
  • توده
  • مردم

مترادف و معادل واژه ملاء:

  • پری
  • انجمن
  • دسته
  • گروه
  • محفل
  • مردم

معنی ملاء در لغتنامه دهخدا

ملاء. [ م ُل ْ لا ] (از ع، ص ) بسیار پر یعنی پر بسیار از علم. مأخوذ از ملؤ، که به معنی پری است چنانکه کُبّار به معنی بسیار بزرگ. فارسیان این قسم الف ممدوده را مقصوره خوانند مگر در اضافت و وصفیت. (از غیاث ). و رجوع به مُلاّ شود.

ملاء. [ م ِ ] (ع ص، اِ) ج ِ مَلی ٔ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). رجوع به ملی ٔ شود. || ج ِ مَلاَّن و مَلاَّنة و ملأی [ م َ آ ]. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملاَّن شود.

ملاء. [ م ُ ] (ع اِ) زکام. (منتهی الارب ). زکام و گرانی که از امتلا عارض گردد. (ناظم الاطباء). زکامی که از امتلا عارض گردد. (از اقرب الموارد). || ج ِ مُلاءَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملاءة شود.

ملاء. [ م َ ] (ع مص ) پر شدن. (ناظم الاطباء).

– در ملأ عام ؛ در معبر. در کوی و کوچه. پیش همه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
– ملأ مردم ؛ در انجمن مردم. (ناظم الاطباء).
|| (مص ) کنکاش کردن. || آزمند شدن. || گمان بردن. || فراهم آمدن. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) پری. مقابل خلأ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

معنی ملع در لغت نامه دهخدا

ملع. [ م َ ] (ع مص ) زود رفتن. (تاج المصادر بیهقی ). تیز و سبک رفتن. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): ملعت الناقة فی سیرها؛ تند و سبک رفت آن ماده. (ناظم الاطباء). || از گردن کشیدن پوست گوسفند را. (آنندراج ) (منتهی الارب ): ملعالشاة ملعاً؛ از گردن پوست کند آن گوسپند را. (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || مکیدن شتر بچه ٔ جداشده از مادر پستان مادر را. (از اقرب الموارد).

|| (اِمص ) گردآمدگی به دشمنی بر کسی. (ناظم الاطباء): هم علیه ملع واحد؛ یعنی ایشان بر وی گرد آمدند به دشمنی. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سیر سریع و خفیف. (ناظم الاطباء).

ملع. [ م ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ملیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملیع شود.

ملع جمع ملیع .

0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

عضویت در خبرنامه

آخرین پست ها و مقالات را در ایمیل خود دریافت کنید

[mc4wp_form id="517"]

ما قول می دهیم که اسپم ارسال نشود :)